بی دست و پایی هزار پایی را کشت. صاحبدلی از آنجا می گذشت گفت: سبحان الله، این هزار پا با هزار پایی که داشت چون اجلش رسید نتوانست از این بی دست و پا بگریزد. چو آید ز پی دشمن جــان ستان ببندد اجــل پای اســــــــــب دوان در آن دم که دشمن پیاپی رسید کمان کیانی نشاید کشـــــــــــید