
امشب شب سوم محرم است و همه جا روضه حضرت رقیه (س) می خوانند، روضه دختری سه ساله میان خرابه ها...
بین خرابه ها بگو بابا چرایی؟
خورشید روی نیزه ها اینجا چرایی؟
بابا کجا بودی ندارم خواب راحت
گشته خرابه روشن از روی چو ماهت...
هر لحضه ای گریان ز سوز یک غروبم
از ناقه افتادم، ببین این دست هایم
بعد از تو ترگشته همیشه چشم هایم
بر نی سرت را بین آن بازار دیدم
بابا صدای صوت قرآن را شنیدم
بابا نبودی بعد عباست نگه بان ماند عمه
آن شب نماز شب نشسته خواند عمه
بعد از تو فهمیدم که بعد از هجر زهرا
داغ یتیمی سخت بوده، سخت بابا
بابا اگرچه ضرب دست شمر دیدم
اما تمام تازیانه های قنفذ را ندیدم
این روی نیلی ام فدای روی مادر
بابا مرا هم می بری تو سوی مادر؟
التماس دعا