
امشب شب دوم محرم شب ورود کاروان به کربلا ست و رسم است که روضه ورود می خوانند.
خیمه را برپا کنید این جا همان جایی است که...
خیمه ها می سوزد و صد پاره گل هایی است که...
می رود پایین ز محمل عمه ای با احترام
چند شب دیگر ولی در فکر فردایی است که...
اشک های مشک با خود روضه داشت
دست ها و چشم سقایی است که...
می خورد وقتی علمداری زمین
همره او قامت بالای مولاییست که...
کودکی هرچه تلذی کرد مادر گریه کرد
عاقبت شش ماهه ای بر دست باباییست که...
دشت خون پهلو شکسته کم نداشت
پیکری هم اربا ارباییست که...
بین پیکر های بی سر بانویی گمگشته داشت
زیر نیزه ها گمانم جسم آقاییست که...
کاروانی می رود اما میان کاروان
چند سر بر نیزه بالاییست که...
التماس دعا